اسطوره شناسی داستان شنل قرمزی

اسطوره ها همیشه از لابه لای فرنگ ها در می آیند و به شکل های مختلف وارد زندگی ما می شوند. با این تعریف و نگاه باید به تمامی داستان ها و ریشه آن ها بیشتر دقت کرد. با این دیدگاه داستان شنل قرمزی که همواره به صورت داستانی کودکانه به آن نگاه کرده ایم، مفاهیم عمیق تری از یک داستان ساده کودکانه دارد. این داستان برمبنای اسطوره اروپایی گرگ انسان نما شکل گرفته است.
شنل قرمزی
داستان شنل قرمزی برای اولین بار در قرن هفدهم توسط شارل پرو نوشته شده است. بعد از دو قرن برادران گریم به شکل تازه ای این داستان را تالیف کردند. در داستان شنل قرمزی، مسئله شر و بدی به شکل گرگ در داستان شکل می گیرد.
روزی زنی نانی درست کرد و به دخترش گفت: این نان و بطری شیر را برای مـادربزرگت بـبر.
باری، دختر کوچک راهی شد. در راه به یک گرگ آدم، به نام به زو (Bzou) برخورد که به او گفت: -کجا میروی؟
-این نان داغ و بطری شیر را برای مادربزرگم میبرم.
-از چه راهی میخواهی بروی؟ راه سـنجاقها یـا سوزنها؟
دختر کوچک گفت: از راه سوزنها.
-خوب، پس من از راه سنجاقها میروم.
در همان زمان، سر خود را با جمع کردن سوزن گرم کرد. گرگ-آدم به خانهٔ مادربزرگ رسـید، او را کـشت، مقداری از گوشت او را توی گنجه و یـک بـطری از خونش را روی قفسه گذاشت. دختر از راه رسید و در زد.گرگ-آدم گفت، در راه هل بده، با یک تکه نی خیس بسته شده.
-روز به خیر مادربزرگ. براتون نان داغ و یک بطری شـیر آوردم.
-آن را تـوی گنجه بگذار دخترکم، یـک خـرده گوشت از توی گنجه و بطری شراب را از روی قفسه بردار.
پس (دختر) از آنها خورد. گربه کوچکی که آن جا بود گفت: آه آه دختر لکاته، گوشت و خون مادربزرگش را خورد!
گرگ-آدم گفت: دخترم لباسهایت را دربیاور و بیا کنار مـن بـخواب.
-پیشبندم را کجا بگذارم؟
-بیندازش توی آتش. تو دیگر به آن احتیاج نخواهی داشت.
هربار که او میپرسید لباسهای دیگرش بالاتنه، پیراهن، زیرپوش و جورابهای بلندش را کجا بگذارد، گرگ-آدم جواب میداد:
-آنها را بینداز تـوی آتـش. تو دیـگر به آنها احتیاج نخواهی داشت.
دخترک کنار او توی رختخواب خوابید و گفت:
-اوه مادربزرگ، تو چقدر پرمویی؟
-بهترین چیز بـرای اینکه خودم را گرم نگه دارم.
-اوه مادربزرگ، چه ناخنهای بلندی داری؟
-بهترین چیز بـرای ایـنکه خـودم را بخارانم.
-اوه مادربزرگ، چه شانههای بزرگی داری؟
-بهترین چیز برای اینکه هیزم جمع کنم دخترکم.
-اوه مادربزرگ، چه گوشهای بزرگی داری؟
-برای اینکه حرفهای تو را خوب بشنوم.
-اوه مـادربزرگ، چـه سـوراخهای بینی بزرگی داری؟
-برای اینکه با آن توتونم را خاموش کنم.
-مادربزرگ، چه دهان بزرگی داری؟
-برای اینکه تـو را با آن بخورم دخترکم.
-اوه مادربزرگ، باید برم بیرون. بگذار برم بیرون.
-هر کاری داری هـمینجا انجام بده.
-اوه نه مـادربزرگ، مـن میخواهم برم بیرون.
-خیلی خوب اما عجله کن.
گرگ-آدم یک ریسمان به پای او بست و گذاشت بیرون برود. دخترک بیرون که رفت، سر طناب را به یک درخت آلو در حیاط بست. گرگ-آدم بیحوصله شـد و گفت: کارت تمام شد؟
وقتی فهمید هیچکس جواب او را نمیدهد، از رختخواب بیرون پرید و دید دخترک کوچک در حال فرار است. او را دنبال کرد، اما وقتی به او رسید که او وارد خانه شده بود.
دردسرهای شنل قرمزی
در سال های گذشته برداشت های جدید و زیادی از داستان شنل قرمزی شده است. این داستان رابطه تنگاتنگی با مکر و حیله در نگرش های اجتماعی و ارتباطات روزمره با هویت جنسی و تجاوز دارد. داستان از جایی شروع می شود که مادری دختر خود را برای رساندن غذا به مادر بزرگ به جنکل می فرستد. اما دختری با شنل قرمز و ظرف غذا، شنلی به رنگ قرمز در جنگل که رنگ قرمز در شنل نیست و خیلی خودنمایی می کند و همچنین بوی ظرف غذا که توجه گرگ را به خود جلب می کند.
مادر به دختر خود می گوید که مسیر راست را برو و مسیر خود را عوض نکن و به بیراهه نرو ولی همزمان با یک شنل قرمز و ظرف غذا که هر دو تحریک کننده گرگ است. مثل زندگی که مادر به فرزند خود توصیه می کند که مسیر درست را طی کند ولی در جامعه و زمان و مکانی که اتفاق های زیادی می تواند برای بچه ها بیوفتد.
نتیجه گیری
با توجه به عمیق بودن داستان شنل قرمزی نتیجه گیری های متفاوتی از این داستان وجود دارد که در ادامه به یکی از آن ها توسط برونو بتلهایم می پردازیم:
برداشت برونو بتلهایم (Brano Betteheim) از این حکایت ارائه میدهد:
«انحراف موقت از مسیر مستقیم، بیتوجهی بـه مـادر و ابر قهرمان برای دختران نوجوان، بـه لحـاظ ارتـقای هـویت و رشـد شخصیتی آنان ضـروری اسـت. تجربیات او، وی را از خطرهایی که به تسلیم شدن به تمایلات ادیپی او منجر میشود، خاطر جمع میکند. این خـیلی بـهتر اسـت که او بیاموزد از گفتهٔ مادرش سرکشی نکند، نـه بـفریبد و نـه اجـازه دهـد بـه وسیلهٔ وجوه خطرناک مردان که هنوز هم هست، فریفته شود. او آموخته است برای اینکه بتواند با خطرهای زندگی دست و پنجه نرم کند، بهتر است پدر و مادر و ارزشها را عـمیقتر و به گونهای بزرگسالانه، در من برترش بگنجاند.»
دیدگاهتان را بنویسید